نقشه راه شکست در شغل HSE: چگونه ناخواسته تیشه به ریشه آینده حرفهای خود میزنیم؟
ورود به دنیای ایمنی، بهداشت و محیط زیست (HSE) برای بسیاری از افراد با شور و اشتیاق همراه است. چشمانداز ایجاد محیطهای کاری امنتر، حفاظت از جان انسانها و مراقبت از محیط زیست، انگیزهای قدرتمند است. بسیاری این مسیر را با هدف تبدیل شدن به یک رهبر تأثیرگذار در فرهنگ ایمنی آغاز میکنند. اما واقعیت این است که جاده موفقیت در این حرفه، لغزندهتر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر میرسد.
شکست در شغل HSE به ندرت یک اتفاق ناگهانی و پر سر و صدا است. این شکست، محصول فرسایشی مجموعهای از عادتهای غلط، انتخابهای نادرست و تلههای ذهنی است که به آرامی یک متخصص باانگیزه را به یک کارمند بیاثر و ناامید تبدیل میکند. این مقاله یک زنگ خطر است؛ نقشهای از بیراهههایی که باید از آنها دوری کنید. هدف آن ناامید کردن شما نیست، بلکه مسلح کردن شما به آگاهی است تا بتوانید این مسیرهای شکست را شناسایی کرده و آگاهانه از آنها اجتناب کنید. بیایید با هم این مسیرهای پنهان اما خطرناک را که میتوانند هر کارشناس HSE را از اوج به زیر بکشند، کالبدشکافی کنیم.
۱. تله روزمرگی: غرق شدن در اقیانوس فرمها و مجوزها
خطرناکترین و در عین حال شایعترین مسیر شکست، افتادن در دام روزمرگی است. این سناریو برایتان آشنا نیست؟ روز کاری شما با بررسی ایمیلها، صدور بیوقفه پرمیتهای کار (Permit to Work)، برگزاری جلسات تکراری TBM (Toolbox Meeting) و پر کردن فرمهای بازرسی آغاز میشود و به پایان میرسد. شما دائماً در حال دویدن هستید، همیشه سرتان شلوغ است، اما در پایان ماه وقتی به عقب نگاه میکنید، هیچ دستاورد استراتژیک و ماندگاری نمیبینید.
چرا این یک مسیر شکست است؟
وقتی یک کارشناس HSE به یک “ماشین صدور مجوز” یا “اپراتور فرم” تبدیل میشود، ارزش استراتژیک خود را برای سازمان از دست میدهد. وظیفه اصلی شما مدیریت ریسک است، نه مدیریت کاغذ. روزمرگی، تفکر استراتژیک را میکشد و شما را از پرداختن به مسائل ریشهای و پروژههای بهبود مستمر باز میدارد. شما به جای اینکه یک عامل تغییر باشید، به بخشی از فرآیند بوروکراتیک تبدیل میشوید که دیگران سعی در دور زدن آن دارند.
علائم هشداردهنده:
احساس میکنید تمام روز مشغول بودهاید اما کار معناداری انجام ندادهاید.
بیشتر وقت شما صرف کارهای واکنشی (Reactive) میشود تا کارهای پیشگیرانه (Proactive).
آخرین باری که یک پروژه بهبود جدید را شروع کردهاید به یاد نمیآورید.
دانش شما به چند دستورالعمل و استاندارد محدود شده و مدتهاست چیز جدیدی یاد نگرفتهاید.
راه نجات:
زمان استراتژیک تعریف کنید: حداقل ۲۰٪ از زمان هفتگی خود را (مثلاً یک روز کامل یا چند نیمروز) به کارهای استراتژیک اختصاص دهید. در این زمانها به تحلیل دادههای حوادث، شناسایی روندهای خطرناک، برنامهریزی برای کمپینهای فرهنگی و مطالعه در مورد روشهای نوین مدیریت ریسک بپردازید.
اتوماسیون و تفویض اختیار: فرآیندهای تکراری را تا حد امکان خودکار کنید. آیا میتوان فرمهای بازرسی را دیجیتالی کرد؟ آیا میتوان بخشی از مسئولیت صدور مجوزهای کمخطر را پس از آموزش کافی به سرپرستان خط واگذار کرد؟
از دادهها قصه بگویید: به جای بایگانی کردن گزارشهای حوادث، آنها را تحلیل کنید. نمودارهایی بسازید که نشان دهد کدام بخشها، کدام شیفتها یا کدام فعالیتها بیشترین ریسک را دارند. این تحلیلها زبان مشترک شما برای صحبت با مدیریت ارشد است.
۲. توهم استادی فنی: سنگر گرفتن پشت استانداردها
بسیاری از متخصصان HSE به اشتباه فکر میکنند که تسلط بر استانداردهایی مانند ISO 45001، ISO 14001 و الزامات OSHA برای موفقیت کافی است. آنها ساعتها وقت صرف حفظ کردن بندها و تبصرهها میکنند و در هر جلسهای با ارجاع به یک شماره استاندارد، صحبت خود را به کرسی مینشانند. این افراد از نظر فنی بسیار قوی هستند، اما در عمل، هیچکس به حرفشان گوش نمیدهد.
چرا این یک مسیر شکست است؟
شغل HSE یک حرفه فنی-اجتماعی است. دانش فنی ستون فقرات کار شماست، اما بدون مهارتهای نرم (Soft Skills)، این ستون فقرات هرگز قادر به حرکت نخواهد بود. شما میتوانید خطرناکترین نقطه کارخانه را با تمام جزئیات فنی تحلیل کنید، اما اگر نتوانید مدیر مالی را برای تخصیص بودجه جهت رفع آن خطر متقاعد کنید، دانش شما هیچ ارزشی ندارد. اگر نتوانید با کارگری که ماسک خود را نزده است به شیوهای همدلانه و مؤثر ارتباط برقرار کنید، صرفاً به یک “پلیس ایمنی” منفور تبدیل میشوید.
علائم هشداردهنده:
در جلسات فنی میدرخشید، اما در متقاعد کردن دیگران برای تغییر رفتار یا فرآیند ناموفق هستید.
کارکنان و مدیران از شما دوری میکنند چون میدانند فقط برای ایراد گرفتن میآید.
اغلب از جمله “اینجا کسی به ایمنی اهمیت نمیدهد” استفاده میکنید، بدون اینکه نقش خود را در این بیاهمیتی تحلیل کنید.
ارتباط شما با سایر واحدها (تولید، تعمیرات، مالی) ضعیف و مبتنی بر تقابل است.
راه نجات:
روی مهارتهای ارتباطی سرمایهگذاری کنید: در دورههای فن بیان، مذاکره، زبان بدن و هوش هیجانی شرکت کنید. کتابهایی در این زمینه بخوانید.
زبان کسبوکار را یاد بگیرید: به جای صحبت از “ریسک”، از “هزینه ریسک” صحبت کنید. به مدیران نشان دهید که سرمایهگذاری در ایمنی چگونه به کاهش هزینههای ناشی از حوادث، افزایش بهرهوری و بهبود اعتبار برند کمک میکند. پیشنهادهای خود را در قالب یک طرح تجاری (Business Case) ارائه دهید.
شبکهسازی کنید: با مدیران و سرپرستان سایر واحدها ارتباط دوستانه برقرار کنید. ناهار را با آنها بخورید، در مورد چالشهایشان بپرسید و خود را به عنوان یک شریک تجاری (Business Partner) که برای حل مشکلاتشان آنجاست معرفی کنید، نه یک ممیز.
۳. سیاهچاله مدیریت زمان: تفاوت میان “فوری” و “مهم”
یکی دیگر از خطاهای رایج که مستقیماً به تله روزمرگی مرتبط است، عدم مدیریت صحیح زمان است. متخصص HSE دائماً با درخواستهای فوری بمباران میشود: حادثهای رخ داده، بازرسی از راه رسیده، مجوزی باید فوراً صادر شود. در این میان، کارهای “مهم” اما “غیرفوری” مانند بازنگری سیستم مدیریت HSE، برنامهریزی مانورهای بزرگ یا توسعه یک برنامه جامع ارتقاء فرهنگ ایمنی، دائماً به تعویق میافتند.
چرا این یک مسیر شکست است؟
کسی که همیشه در حال اطفاء حریق است، هرگز فرصت ساختن یک ساختمان ضدحریق را پیدا نمیکند. موفقیت بلندمدت در HSE از دل کارهای مهمی بیرون میآید که امروز انجام میدهید تا فردا با فوریتهای کمتری روبرو شوید. اگر تمام انرژی شما صرف واکنش به مشکلات امروز شود، آینده حرفهای شما در همین امروز متوقف خواهد شد.
راه نجات:
از ماتریس آیزنهاور استفاده کنید: کارهای خود را به چهار دسته تقسیم کنید:
مهم و فوری (انجام دهید): تحقیق در مورد یک حادثه جدی، رسیدگی به یک نشت شیمیایی.
مهم و غیرفوری (برنامهریزی کنید): این بخش، کلید موفقیت شماست. تدوین برنامه آموزشی سالانه، تحلیل ریشهای حوادث سه ماه گذشته، ملاقات با مدیران برای پیشبرد یک پروژه ایمنی. برای این کارها در تقویم خود زمان مشخصی را مسدود کنید.
فوری و غیرمهم (تفویض کنید): پاسخ به برخی ایمیلهای روتین، پر کردن فرمهایی که دیگران هم میتوانند انجام دهند.
غیرفوری و غیرمهم (حذف کنید): گشتوگذار بیهدف در اینترنت، شرکت در جلسات بیربط.
“نه” گفتن را بیاموزید: شما نمیتوانید به همه درخواستها پاسخ مثبت دهید. یاد بگیرید که با احترام اما قاطعانه، درخواستهایی را که در راستای اولویتهای استراتژیک شما نیستند، رد کنید یا به زمان دیگری موکول نمایید.
۴. سندرم برج عاج: فاصله گرفتن از واقعیتهای کف کارگاه
هرچه یک متخصص HSE در ساختار سازمانی بالاتر میرود، این خطر بیشتر میشود که ارتباطش را با واقعیتهای خط تولید یا سایت پروژه از دست بدهد. روزها در جلسات، تحلیل گزارشها و پاسخ به ایمیلها سپری میشود و دیگر خبری از گشتوگذار در میان کارگران و دیدن چالشهای واقعی آنها از نزدیک نیست. دستورالعملها و رویههایی که در اتاقهای جلسه شیک نوشته میشوند، اغلب با واقعیتهای سخت کف کارگاه همخوانی ندارند.
چرا این یک مسیر شکست است؟
از دست دادن اعتبار، بزرگترین پیامد این فاصله است. وقتی کارگران احساس کنند که مدیر HSE درکی از سختی کار آنها، محدودیتهای تجهیزات و فشارهای زمانی ندارد، به او و دستورالعملهایش بیاعتماد میشوند. رویههایی که بدون درک عملی نوشته شوند، در بهترین حالت نادیده گرفته شده و در بدترین حالت، منجر به ایجاد خطرات جدید میشوند.
راه نجات:
“گشت مدیریتی” (Gemba Walk) را در برنامه خود بگنجانید: به طور منظم و بدون برنامه قبلی در محیط کار قدم بزنید. هدف بازرسی نیست، بلکه مشاهده و گفتگوست. از کارگران بپرسید: “سختترین و خطرناکترین بخش کار شما چیست؟” و “اگر جای من بودید، چه چیزی را تغییر میدادید؟”
در عمل مشارکت کنید: اگر قرار است رویهای برای کار در ارتفاع بنویسید، خودتان یک بار با رعایت تمام اصول، این کار را تجربه کنید. این کار به شما دیدی بینظیر از چالشهای عملی آن میدهد.
برای کارگران ارزش قائل شوید: آنها متخصصان واقعی کار خود هستند. از دانش و تجربه آنها برای یافتن راهحلهای ایمن و عملی استفاده کنید.
۵. نقش “وزیر نه”: تبدیل شدن از یک حلال مشکل به یک مانع
برخی از متخصصان HSE، نقش خود را به عنوان یک نیروی بازدارنده تعریف میکنند. آنها استاد پیدا کردن ایرادات، متوقف کردن کارها و گفتن “نه” هستند. در حالی که گاهی اوقات متوقف کردن یک فعالیت ناایمن ضروری است، اما اگر این تنها ابزار شما باشد، به سرعت به یک مانع در مسیر اهداف سازمان تبدیل میشوید.
چرا این یک مسیر شکست است؟
هیچ سازمانی فردی را که دائماً در برابر تولید و بهرهوری سنگاندازی میکند، دوست ندارد. این رویکرد یک ذهنیت “ما در برابر آنها” ایجاد میکند. کارکنان مشکلات را از شما پنهان میکنند و مدیران شما را در تصمیمگیریهای مهم دخالت نمیدهند. در نهایت، واحد HSE به یک جزیره ایزوله و بیاثر تبدیل میشود که همه سعی در نادیده گرفتن آن دارند.
راه نجات:
یک حلال مشکل باشید: به جای اینکه بگویید “این کار ممنوع است”، بگویید: “انجام این کار به این روش خطرناک است، بیایید با هم یک راه ایمن برای رسیدن به همین هدف پیدا کنیم.”
گزینه ارائه دهید: همیشه با راهحل به جلسه بروید. اگر یک روش را رد میکنید، دو یا سه روش جایگزین و ایمن پیشنهاد دهید.
پیروزیهای مشترک خلق کنید: با واحد تولید یا تعمیرات روی یک پروژه مشترک کار کنید که هم ایمنی را بهبود بخشد و هم بهرهوری را افزایش دهد. این موفقیتها بهترین راه برای اثبات ارزش شما به عنوان یک شریک قابل اعتماد است.
کلام آخر: موفقیت یک انتخاب آگاهانه است
مسیر شکست در شغل HSE، مسیری سنگفرش شده با نیتهای خوب اما اقدامات اشتباه است. این شکست حاصل غرق شدن در روزمرگی، تکیه صرف بر دانش فنی، مدیریت زمان ضعیف، فاصله گرفتن از واقعیت و ایفای نقش پلیس ایمنی است.
موفقیت در این حرفه، یک موازنه هنرمندانه میان دانش فنی، هوش هیجانی، تفکر استراتژیک و حضور عملی است. موفقیت یعنی از یک “متخصص ایمنی” به یک “رهبر ایمنی” تبدیل شوید؛ کسی که نه با زور، که با نفوذ و اعتبار، فرهنگ ایمنی را در تار و پود سازمان جاری میسازد. همواره در حال یادگیری باشید، به طور مداوم خود و فرآیندهایتان را به چالش بکشید و هرگز فراموش نکنید که در قلب حرفه شما، انسانها قرار دارند. با دوری از این بیراههها، نه تنها از شکست جلوگیری میکنید، بلکه مسیر خود را به سمت یک آینده حرفهای درخشان و تأثیرگذار هموار میسازید.